گفتگوی بین من و او

 

گفتگوی من + او = آرامش ذهن و بدن

توضیح:

کنترل احساسات و گفتگو با ناخواسته ها

یک ناخواسته را در نظر بگیرید مثل مشکل مالی، مشکل عاطفی، اضافه وزن

سوال:

این ناخواسته از کجا آمده است؟

برای حل ناخواسته چه باید کرد؟

چرایی این ناخواسته؟

چیستی این ناخواسته؟

تکنیک: کمک گرفتن از تکنیک‌های نمایشنامه نویسی

۱_ شخصیت اصلی من = من

۲_ شخصیت اصلی ناخواسته = او

نوشتن بدون توقف.

نوشتن بدون تفکر.

گفتگوی بین من و او

تمرین:

شخصیت اصلی در این تمرین خودم هستم که از این لحظه با من مشخص می‌گردد و شخصیت فرعی همان ناخواسته است که در اینجا برای من اضافه وزن می‌باشد که از این لحظه با او مشخص می‌گردد.

من: …. یک نفس عمیق آخیش. از دست این مزاحم

من: چطوری مسافر قاچاقی

او: چی باز حوصله ت سر رفت و به من گیر دادی.

من: برو بابا مسافر چاقی

او: من مسافر قاچاقی نیستم. من به دعوت و اسرار تو اینجا هستم.

من: چی؟

او: هر وقت بیکار میشه میایی سراغ م

من: بی خیال بابا بدرد نخور. مثل کنه چسبیدی؛ ول کن بابا

او: من یا تو؛ ول کن نیستی. هرچه می‌بینی می‌خوری؛ شدی مثل جاروبرقی

من:  با تو قطع همکاری خواهم کرد. بدرد نخور مزاحم

او: بی خیال هواست نیست.

من: چرا اتفاقا خیلی هم هواسم هست.

او: کجا هواست است، همین امروز چهار تا قهوه لیوانی دبل زدی به رگ تازه الان هم میخواستی بری یکی دیگه ردیف کنی، شانس آوردم کیک دوست نداشتی.

من: چه ربطی به قهوه خوردن من داره.

او: خوب همینه  دیگه، فقط دنبال قاتل بروسلی هستی.

من: این تیکه خودم را به خودم ننداز، یکی جدیدتر پیدا کن.

او: حقته همه چی برات مهمه غیر از اندامت. ببین چی شدی.

من: چرا اتفاقا خیلی به فکر اضافه وزنم هستم.

او:  بی خیال مرد کجا به فکر خودت هستی، یه نگاه به شکمت بنداز، هر روز تپل‌تر و خوشگل‌تر.

من: بی خیال تو رفیق خوبی نیستی.

او: من که شاگرد خودت هستم.

من: برو بابا حوصله داری.

او: حوصله چی؟ کمی به خودت بیا مرد.

او: چند سال که بی خیال خودت شدی.

او: هر چی دوست داری می‌خوری، هر چی دوست نداری تست می‌کنی.

او: ورزش هم کلا تعطیل. بعد دنبال مقصر هستی.

من: این هفته که نه از سر ماه اصلا بی خیال سال داره تموم میشه از سر سال جدید شروع می‌کنم.

او: اره بابا چشم نخوری، اره ارواح شکمت؛ قبلا از شنبه بود. بعد شد از سر ماه. حال هم شد از سال جدید.

من: برو بابا حالت خوب نیست از دست خسته شدم.

او: من از دست تو خسته شدم؛ این را برای چند هزارمین بار که به تو می‌گم.

او: همه چیز دست خودت است. کمی به فکر خودت باش؛ به من گیر نده.

من: من چیکار می‌کنم، به خاطر غذاهای خوشمزه است.

او: تو که راست راست می‌گردی دنبال، استیک و جوجه و کباب و ششیلیک، بی خود دنبال بهانه نرو.

من: یعنی ابرو ریزی نکن، حالا باچند تیکه گوشت و کباب و جوجه که آخرت نشده.

او: خوب میدونم که همه چی دست خودت است.

او: میدونم اراده قوی داری ولی اینجا کم آوردی.

من: آره، من، آره راست میگی تو  همه چیز هم که خوب باشم با تو مشکل دارم

من: نسبت به تو  نمره خوبی ندارم.

او: نمره خوب، بی خیال نمره تو صفر هم نیست واقعن  این که منفی شده.

من: خدای خسته شدم؛ حالا که چی، چی کار کنم از شر تو خلاص شم.

او: هیچی برو ورزش مثل قدیما که می‌رفتی کوه نوردی و سنگ نوردی

او: بی خیال بهانه شروع از همین فردا صبح شروع کن به باشگاه رفتن.

من: شاید برم دکتر برای عمل و اینجور حرفها.

او: دیوانه این هم روشهای سالم می‌خواهی بری دکتر جرت بده.

او: هم پول بدی و هم درد بکشی.

من: خسته شدم، وقت ندارم، همش درگیر کار و بار و نوشتن هستم.

او: بی خیال دنبال بهانه نباش اول وجود بعد سجود.

من: تو فکر هستم.

او: به من ربطی نداره به خودت رحم کن.

او: باید ثابت کنی که تو مثل همیشه پر انرژی و مهربان و قوی هستی.

او: مرد و حرفش، مرد و عملش.

من: به زودی خواهیم دید.

او: عمرا برو حالا چندتا جوجه سیخ بزن، حوس جوجه و فلفل تند کردم.

من: دیدی کرم از خودته.

من: بزار کلاسم تموم شده کمی جوجه مکزیکی بزنم با فلفل وحشی حالشو ببریم.

او: وقت کم، پر حرفی نکن.  برو سرکلاس  منتظرت هستند.

او: همه دارن تو دوربین تو را می‌بینند.

من: کمی صبر کن کلاس بیست دقیقه بیشتر نمونده،

من: جوجه  را تو مواد آمده کردم.

او: بی خیال کلاس شو.

او: مردم از کرسنگی

او: من بهترین رفیقتم.

او: من عاشق جوجه کباب هستم ولی بدون برنج لطفا

من: خیلی نامردی.

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقایسه