نوشتن برای تغییر
مطمئن هستم که شما هم مثل من از این مدل تجربهها دارید.
شما هم برای موفقیت خودتان داستانهای فراوان دارید.
شما هم برای خودتان داستانهای برای رسیدن به اهداف خود دارید.
احتما زیاد شما هم مثل من هر روز با ناخواستههای کوچک و بزرگ، روبرو میشوید.
ناخواسته های مثل/ مشکلات در کسبوکار/ اشخاص/ همکاران/ دوستان/ خانواده/ و انواع و اقسام ناخواسته های رنکارنگ.
احتمال زیاد وقتی ناخواستهای از راه میرسد، مقاومت میکنید/ و شاید مبارزه میکنید.
_ خوب میدانیم که اگر رها کنیم بازنده هستیم و با تمام قدرت به مبارزه خود ادامه میدهیم.
اما به نظر میرسد که گاهی باید توقف کرد.
کمی بیشتر فکر کرد شاید گزینه بهتری بتوان جای گزین کرد.
به پیام موجود در دل ناخواسته باد فکر کرد.
از خود سوال بپرسیم، این ناخواسته چه دستآورد احتمالی برای من دارد؟
من به عنوان محقق و نویسنده و مشاور کسبوکار، وقتی برای مشاوره به کسبوکارهای کوچک سر میزنم و مشاوره میدهم، در مسیر بررسی و گفتگو با صاحی کسبوکار متوجه میشوم که حدود ۹۰ درصد کسبوکارها در مرز خطر هستند، و صاحبین کسبوکار این موضوع را میدانند ولی نمیخواهند خطر را بپذیرند و عقب نشینی کنند، احساس میکنند اگر شکست را بپذیرند کاری احمقانه است. در خیلی مواقع هزینه آنها بیش از درآمدشان است و این باعث میشد که هر روز بیشتر عقب نشینی کنند و به کارخودشان ادامه دهند.
به عبارتی جرات رها کردند را ندارند و به دنبال مقصر بیرونی هستند.
گاهی باید شکست را به عنوان یک ناخواسته پذیرفت و سوال مطرح کنیم.
که در دل این ناخواسته، در دل این بحران چه دستآورد مهمی وجود دارد؟
این شکست چطور من را به پیروزی با ارزشی هدایت میکند؟
مهمترین درس این ناخواسته برای من چیست؟
گاهی باید کار را رها کرد و شکست هوشمندانه را پذیرفت.
البته که برخی از صاحبین کسبوکار آنقدر به مسیر اشتباه خود ادامه میدهند که با از دست دادن بخش عمدهای از دارایشان، مجبور به پذیرفتن شکست تلخ میشوند.