شماره یک
خانه بخرم یا نخرم؟
باز تابستان شد.
باز فصل تعطیلی مدارس شد.
باز هوا گرم شد.
باز اول تیرماه شد.
باز داستان تکراری.
داستان اسبابکشی و جابجایی.
بازهم افزایش هزینهها.
بازهم افزایش اجاره خانه.
بازه افزایش حق بنگاه.
باز افزایش کرایه حملونقل.
باز افزایش حقالزحمه کارگران محترم باربر.
باز خسارتهای احتمالی.
بازگرفتن مرخصی از محل کار.
از این بنگاه املاک رفتن به آن بنگاه املاک، دیدن مشاوران تازهکار و گفتگو با مشاوران حرفهای و گاهی چنان تعریفی از خانهای میکنند که انگار قطعهای از بهشت است و متأسفانه در خیلی مواقع حرفی بیش نبود، از مشاورها که عبور کردیم رسیدیم به صاحبخانههای که گاهی احساس میکنند که فقط آنها خانهدارند و ما آمدهایم برای غارت و زدن خسارت و از آن طرف گاهی آنچنان مهربان که مثل یک پدر و یک دوست عزیز با ما برخورد میکردند، یعنی داشتن تجربههای متفاوت از مشاورها و صاحبخانههای مختلف.
نمیدانم چرا درگذشته میگفتند که اجارهنشینی خوشنشینی شاید فقط به این دلیل که: کسی که خانه ندارد میتواند بهراحتی خانه را عوض کند و هرجایی که دوست داشت خانه جدید تهیه کند. بههرحال حداقل برای من که چنین نبود، البته که تجربههای تلخ و شیرین را باهم داشتیم مثلاً همین آخرین خانهای که اجاره کردم که البته در بهترین نقطه شهر یک باغ ویلای لوکس ۱۵۰۰ متر باغ با یکخانه ویلایی دوبلکس، سه خوابِ و عالی در وسط باغ با انواع میوه. بههرحال که برای ما خوب بود و راضی بودیم به رضای خدا.
پایان ماه که میشد بیشتر درآمدمان را تقدیم صاحبخانه میکردیم که مبادا ایشان ناراحت بشود و بعد باید تا پایان ماه بعد تلاش میکردیم که اجارهبها را تا سر ماه نشده آماده کنیم. همیشه در این وقت سال یاد فیلم اجارهنشینها با کارگردانی داریوش مهرجویی و با بازی زیبای هنرمندانی چون اکبر عبدی، عزتالله انتظامی، رضا رویگری، خانم خیرآبادی، ایرج راد و دیگر هنرمندان که نهتنها در دهه ۶۰ بلکه همینالان هم این فیلم بسیار عالی و جذاب است، میافتادم.
بماند که هر سال با چند ده هزار دلیل دیگر میگفتیم که باید امسال خانه بخریم، آنهم چه خانهای، دقیقاً خانه زیبا و رؤیایی من و همسرم و البته که یادم نرفته خانه رؤیایی فرزندانم هم باشد.
و برای شروع میدانم بهترین نقطه شروع؛ مشاوره است. ولی از کی بپرسم.
و این داستان ادامه دارد.
من مشاور املاک نیستم؛ من مشاور خرید املاک هستم.
“امروز کمی بیشتر مطالعه کنیم”