داستان
ارل نایتینگل: ما تبدیل به آن چیزی میشویم که به آن فکر میکنیم. این همان داستانهای است که باید هرروز و هر شب به
ارل نایتینگل: ما تبدیل به آن چیزی میشویم که به آن فکر میکنیم. این همان داستانهای است که باید هرروز و هر شب به
برخی از کلمات سمی را اینجا یادآوری میکنم، بارها و بارها این مدل جملات و کلمات را شنیده ایم. بازار خراب است، مشتری نیست،
گفتگوی من + او = آرامش ذهن و بدن توضیح: کنترل احساسات و گفتگو با ناخواسته ها یک ناخواسته را در نظر بگیرید مثل
جادوی داستان کسبوکار شما باید مجاز باشد، بله باید مجاز باشد. البته نمیدانم تعریف شما از لغت مجاز چیست ولی من میخواهم از لغت مجاز
قانون طبیعت ساده است ولی بعضی از افراد دوست دارند همه چیزی را پیچیده و سخت کنند. بعد ثابت کنند که دیگران نمیدانند و آنها
برای نوشتن جادوی داستان در کسبوکار پیشنهاد میکنم، یک مکان ویژه داشته باشید. مکانی که ساکت و غرق در آرامش باشد. پیشنهاد میکنم با در
سرنوشت را باید از سر، نوشت. شاید این بار کمی بهتر نوشت. در جادوی داستان کسبوکار خودتان را حاکم بر سرنوشت خود بدانید. عوامل درونی
سوره قصص آیه ۵۵: چون سخن بیهوده میشنوند از آن اعراض کنند و گویند: اعمال ما از ما و اعمال شما از شما، بروید
پیشنهاد میکنم برای داستان خودتان به گزینه خوب فکر کنید. ۱_ هدف: ابتدا هدف و یا اهدافتتان را در داستان کسبوکارتان مشخص کنید، همانند یک
“او را از کودکی خوب میشناسم؛ فردی پرجنبوجوش و فعال که همیشه به دنبال تجربههای جدید بود. تجربههای مختلف در کسبوکار، البته همراه با علاقه به مطالعه و نوشتن. شغلهای متعدد را یکی پس از دیگری امتحان میکرد؛ از خیاطی گرفته تا تراشکاری، باطریسازی و خدمات اتومبیل، فعالیت در بازار تهران، و گاهی هم ساختمانسازی. در این مسیر گاهی به دندانسازی و بعد صنایع تولید و بستهبندی پرداخت. اما چیزی که بیش از همه مدت زمان طولانی داشت، لوسترسازی و صنایع روشنایی بود که حدود ۱۰ سال طول کشید. در این سالها کتابهای غیردرسی و مطالعه همواره همراه او بود و کتابخانه همیشه محبوبش بود. نوشتن هم همواره یاریگر او بود؛ از ماشین تایپ شروع کرد، سپس تدریس آن را آغاز کرد. با ظهور کامپیوتر، به دنیای سختافزار وارد شد و بعدها دبیر کامپیوتر دبیرستان در منطقه سه تهران و چند آموزشگاه دیگر شد، جایی که بیش از یک دهه فعالیت کرد. در ادامه به صنعت راهسازی و ساختمانسازی روی آورد، اما نوشتن هیچوقت فراموش نشد. به دنیای بسازبفروشی رفت و سپس در صنایع غذایی و بستهبندی فعالیت کرد، اما در همه اینها نوشتن را دنبال میکرد. بعدها بهعنوان مدیر هتل بینالمللی وارد صنعت گردشگری شد. نویسندگی را بهصورت حرفهای ادامه داد، تا به نقطهای رسید که “بسازبفروشی” تبدیل به “بساز بنویس” شد. اکنون بهعنوان نویسنده، مدرس و مشاور کسبوکار، به دیگران کمک میکند تا داستانهای خود را بنویسند و کسبوکارهای خود را بهبود بخشند. هدف او این است که کتابهایش را به صد عنوان برساند و این تنها یکی از اهداف بزرگ و بلندمدت اوست. تجربههای گوناگون و مهارتهای تخصصی او در نوشتن، مدیریت و مشاوره کسبوکار، او را به یک مرجع معتبر در این زمینهها تبدیل کرده است.”