چه زمانی من پولم را از دست دادم/ بدون قضاوت به این مفهوم خوب دقت کنید/ یک مثال تکراری و ساده: دیشب رفتم مغازه دو عدد چیپس برای دخترم خریدم و در مقابل مقداری پول دادم/ دقیقاً در همان موقع پولهایم را از دست دادم/ روی چیپس نوشته شرکت فلان/ این یعنی این چیپسها مال تو نیست مال شرکت فلان است/ و تو باید پولت را بدهی به ما تا اجازه بدهیم به چیپس شرکت ما دست بزنی و از آن استفاده کنی/
مردم دقیقاً همینطور عمل میکنند.
آنها وارد یک داستان کسبوکار میشوند فروش یا دستمزد یا هر چیزی/ پولشان را میگیرند و از آنطرف وارد داستان کسبوکار دیگران شده و پولی را که بهزحمت بدست آوردهاند بهراحتی از دست میدهند و نکته جالب اینجاست که خیلی خوشحال هستند که پولشان را خرج میکنند.
دقت کردید ازایندست پول را میگیرند و از آن دست پول را خرج میکنند.
و از خرید خودشان لذت میبرند.
از این داستانها زیاد شنیدهایم که بعضی از قهرمانان/ ورزشکار یا هنرپیشه/ فرق نمیکند پولهای زیادی گرفتند و همه را از دست دادهاند.
و در شرایط خوبی زندگی نمیکنند.
میدانید مشکل در کجا است؟
پاسخ:
نداشتن دانش مالی.
خود من سالها درگیر آن بودهام.
اولین کاری که باید بکنید این است که داستان اشتباه را بهدقت شناسایی و تجزیه تحلیل کنید و در مرحله بعد آن داستان اشتباهی را برای همیشه حذف کنید؛ و به جای آن یک داستان جذاب جدید بنویسید.
قبل از اینکه داستان جدیدی یاد بگیریم باید داستان قدیمی و بدردنخور را شناسایی و حذف کنیم.
باید اطلاعات غلط را پاککنیم/ شما نمیتوانید با نقشه اشتباهی به راه خودتان ادامه دهید.
ما همیشه پول میخواهیم/ آیا اینطور نیست/ کدامیک از شما همیشه پول میخواهد؟
اگر فکر میکنید که داستان کسبوکار شما ربطی به پول ندارد سخت در اشتباه هستید.
اگر فکر میکنید که داستان کسبوکار شما در مورد پول نیست، لطفاً پولهایی را که دریافت میکنید، به شخص دیگری دهید.
اگر کسی را ندارید پس به من دهید، من عاشق پول هستم و حتماً برایش برنامه دارم، شما نگران نباشید من داستان خوبی برای پولدارم.
اگر هم از پول متنفر هستید و ادعا میکنید که پول چرک کف دست است حتماً چیزی برای از دست دادن ندارید.
من شیفته پول نیستم؛ ولی عاشق کارهایی هستم که پول میتواند برای من انجام دهد.