ریشه داستان کجاست؟
بیشتر داستانهای ما بهصورت ارث از گذشته به ما رسیده است و ما بر اساس یک الگوی وارثتی زندگی میکنیم.
بیشتر ما شبیه به والدین خود عمل میکنیم، خوب یادم هست درگذشته نهچندان دور، در برخی از شرکتها وقتی کسی بازنشسته میشد؛ فرزندش را بهعنوان جانشین معرفی میکرد.
وقتیکه این داستانها را بررسی میکنید، این داستانها شمارا به موقعیت یا جایگاهی که دوست دارید نمیرساند.
تنها کاری که لازم است باید داستان را تغییر بدهیم.
برای اینکه بتوانید داستان را تغییر دهید ابتدا باید بتوانید داستان قدیمی را خوب درک کنید و بعدازآن متوجه شوید که داستان قبلی شما چگونه کار میکند؛ سپس به فکر تغییر داستان خودتان باشید.
دقت کنید هر کسبوکاری داستان خودش را دارد؛ بهعنوانمثال من درگذشته کارگاه تولید لوستر و بلور تراشی داشتم، بعدها داستانم عوض شد؛ شدم دبیر کامپیوتر و هرروز با چندین داستان روبرو میشدم، بعدازآن داستان را تغییر دادم و شدم ساختمانساز، بعدها تصمیم گرفتم وارد صنایع غذایی شدم.
دقت کنید هر کسبوکاری که وجود دارد در داخل آن میتواند یک یا چند داستان وجود داشته باشد.
اگر در داستان کسبوکار فعلی، پول جایگاه مناسبی ندارد باید داستان پولسازی دیگر داشته باشید.
شما باید داستان پولسازی داشته باشید. و داستانی که پولساز نیست را رها کنید.
برای رشد مالی میبایست آگاهی خودمان را در مورد داستان فعلی بالا ببریم، در مورد این جمله معروف خوب فکر کنید.
شما همان چیزی میشوید که به آ ن فکر میکنید.
ما از طریق افکارمان داستانهای خودمان را انتخاب میکنیم و درنهایت به چیزی تبدیل میشویم که در مورد آن داستانی برای گفتن داریم.